مانی مانی ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

مانی ، زندگی ِ مامانی و بابایی

خانه بازی فیلی نیلی گرگان

سلام عشقم .الان که دارم برات مینویسم گرگان هستیم ‌و اولین روز اسفنده .ساعت ۲۰:۳۹است و شما و بهار مشغول ماشین سواری تو خانه بازی هستید .😜😜 کلی داره بهت خوش میگذره عشقم . امیدوارم همیشه از ته دلت بخندی گلم ❤❤❤ اینجا هم که یه آقای جراح شدی و دل مامانو بردی ‌.انچنان حرفه ای روی مغز مدل کار میکردی انگار واقعیه همه چی 😍😍😍😍 آخ من قربون دکترم برم 💞💞💞💞 ...
6 اسفند 1396

ساعت به وقت آب بازی

عزیزم ما هنوز گرگانیم و امشب خونه عمو حامدیم .شب پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶، شمام الان رفتی حمام یکم اب بازی کنی .این تقریبا جزء برنامه های همیشگیه وقتی میریم خونه عمو حامد . ...
3 اسفند 1396

جنگل النگدره گرگان

سلام سلام مامانی جونی امروز ۳ اسفند ۹۶ و ما هنوز گرگانیم .امروز سر ظهر رفتیم جنگل النگدره یه دور زدیم و شما و بهار یکم تو پارک بازی کردین و یه دور هم رفتیم تا زیارت و برگشتیم . امیدوارم بهت خوش گذشته باشه و خاطرات خوبی برات رقم خورده باشه . دیشب هم دوباره با بهار رفتید فیلی نیلی و منو بابایی و عمو حامد اینا رفتیم زیارت کافه نشستیم . ...
3 اسفند 1396

مانی و عقاب آسیا🥅⚽️⚽️⚽️

روز ۱۸ فروردین ۹۶رفتیم کنسرت حامد همایون تو سینمای چالوس و برگشتنی سه تایی رفتیم برگر بار احمدرضا عابدزاده تو متل قو .🎈🎈 کلا نمیشه ما از جلوی برجهای سفید متل قو رد بشیم و مغازه ی عقاب آسیا رو رصد نکنیم چون یکی از اسطوره های دوست داشتنیِ فوتبالیه من و بابا نوید و البته شماست 😊😊همون اولش که از ماشین پیاده شدیم شما دویدی طرف اقای عابدزاده و با همون زبون شیرین و خوشمزه ات گفتی سلام عقاب آسیا😄😄و ایشونم جوابتو دادن و بغلت کردن و گفتن به به سلام، چه پسر گلی ، اسم شما چیه ؟ شمام گفتی اسمم مانیه ، ۵ سالمه 😅بعد هم با گوشیم ازتون عکس گرفتم و بعد آقای عابدزاده گفتن میشه منم به عکس از آقا مانی بگیرم و با گوشی خودشون سلفی انداختن . بعدشم که یه شام خوشمزه ...
30 بهمن 1396

عروسی خاله مریم و شب تولد مامانی😍

بیستم شهریور ۱۳۹۶ دقیقا مصادف با تولد من عروسی خاله مریم و عمو خلیل بود .قبل عروسی کلی دنبال لباس برای شما گشتم تا یه جورایی سه تایی ست کنیم .شما رو میگذاشتیم خانه ی بازی که کلی دوست داشتی و ترجیح میدادی بری اونجا تا با ما به خرید بیای .من و بابایی هم برای اینکه هم شما رو خسته نکنیم و هم بهتر به خریدها برسیم میبردیمت خانه ی بازی ، هر وقت هم وه نی اومدیم دنبالت میگفتی مامانی چرا اینقد زود اومدین ، بازیم نصفه مونده😜😜 خلاصه این لباسها رو برات گرفتم و شب عروسی هم با بابا رفتید آرایشگاه و بعدش هم رفتیم آتلیه که یه یادگاری خوب برامون باقی بمونه . این تو فروشگاهه که فروشنده ازت عکس گرفت و گذاشت توی اینستاش 😘😘😘 القصه اون شب خیلی شب خوبی بود و ک...
30 بهمن 1396

نوروز ۹۶ و دوباره شیراز😍

قبل از تعطیلات عید با خاله مرجان اینا قرار گذاشتیم که برای تعطیلات بریم شیراز .ما از شهسوار راه افتادیم و خاله اینام از بابلسر . ما شب رو خونه ی خاله رویا موندیم(رباط کریم) و صبحش با خاله مرجان اینا قرار گذاشتیم و همو دیدیم و راه افتادیم ‌.برای ناهار که نگه داشتیم یه شهری بود قبل اصفهان الان حضور ذهن ندارم 🙃شما و نهال آنوم 😂کلی شیطونی کردین و کباب زدید بر بدن . بعدشم راه افتادیم و شب رسیدیم شیراز .رفتیم خونه ی دختر دایی من و اونجا موندیدیم .لحظه ی تحویل سال ساعت ۱۳:۵۸:۴۰روز دوشنبه سی ام اسفند بود و تصمیم بر این شد که تحویل سال بریم حافظیه 💖 اینم از اولین روز اقامت در شیراز که آماده شدیم و قبل تحویل سال رفتیم حافظیه.عیدت مبارک گل پسری😍😍 راس...
30 بهمن 1396

روز عشق 96❤

۲۵ بهمن ۹۶ هم طبق معمول مامانی از اداره اومدم دنبالت تا بریم خونه .صبحش من و بابا بهم پیام داده بودیم و ولنتاین رو بهم تبریک گفته بودیم ولی وقتی از جلوی گل فروشی رد شدیم بهت گفتم مانی جان میدونی امروز روز عشقه شما پرسیدی یعنی چی و من برات توضیح دادم که تو این روز ما به کسانی که دوستشون داریم هدیه میدیم و یا بهشون میگیم که دوستشون داریم .از شما پرسیدم میخوای برای بابایی گل بخری و شما گفتی بله و رفتیم و به انتخاب خودت یه شاخه رز برای بابایی انتخاب کردی و وقتی بابایی اومد خوشحالش کردیم و این شد یه روز عاشقانه ی سه تاییه دیگه 😍😍😍 به منم یه بوس کادو دادی ولی قرار شد برام گوشواره بخری 😊😉بابایی هم برات برچسب خرید و شما کلی ذوق کردی .منم برات س...
28 بهمن 1396

پنجمین تولدت

سلام عشق قشنگم .پنجمین سال تولدت هم مثل هر سال لحظات شیرینی رو برامون رقم زد .امسال رو چون خیلی دوست داشتی توی مهد کودکت و کنار دوستات جشن بگیری دوتا تولد برات گرفتم .یکی تو مهد کودک و یکی تو خونه .😍😉 البته تولد تو خونه فقط من و شما و بابایی بودیم و عمو مجید و خاله ایمانه و ملودی جون مهمونهای ما بودن .ملودی بهترین دوستته که از بچگی با هم همبازی بودین و خاله ایمانه و عمو مجید هم که بهترین دوستای من و بابا توی این شهر هستن و هر وقت کاری داشتیم یا دلمون گرفت روشون حساب کردیم و دور هم بودیم . واسه ی تم تولد امسال باب اسفنجی رو پیشنهاد دادی ک منم با تمام وجود در حد خودم سعی کردم لحظاتت رو به یاد موندنی کنم .یه کیک خیلی خوشگل باب اسفنجی برات گرفت...
28 بهمن 1396

دوباره عشق ❤️❤️❤️

سلام مامانی من اومدمممممم بعد از کلی غیبت داشتن دوباره اومدم تا برات بنویسم امروز ۲۸ بهمن ۹۶ و من دوباره صفحه ی وبلاگت رو بازیابی کردم تا بازم برات بنویسم . عاشقتممممم مامانی ️ ️ ️ ️ ️ ️ ️ ️ ...
28 بهمن 1396