اولین برف بازی مانی کوچولو(16 آبان 93)
سلام عشقم، چند روزی بود که صبح ها وقتی بیدار میشدی از پنجره اتاقت کوههای اطراف رو که روش برف نشسته بود نشونت میدادم و با هم وعده میذاشتیم که یه روزی بابابایی جونی بریم برف بازی، تا اینکه پنج شنبه غروب قرار گذاشتیم که بعد از ظهر جمعه باهم بریم . توی راه انگار که یکم خوابت می اومد و میگفتی بریم خونمون .وقتی رسیدیم به برسه (روستایی در ارتفاعات دوهزار تنکابن) و برف رو از نزدیک دیدیم و بعدش که دستکش و کلاه و کاپشنت رو پوشیدی نظرت عوض شد و با من و بابایی برف بازی میکردی و لذت میبردی. چند تا عکس از این روز هم برای شما میزارم . امیدوارم همیشه بخندی گل قشنگم ...
نویسنده :
روجا
14:31