مانی مانی ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مانی ، زندگی ِ مامانی و بابایی

یلدای 92(دومین یلدای عشقم)

1392/10/4 11:12
نویسنده : روجا
267 بازدید
اشتراک گذاری

یلدای 92

سلام قشنگ مامانی و بابایی.عزیزم یلدات مبارک .

دیشب آخرین شب ِ پائیز 92 (شنبه 92/9/30) ما خونه خانم واحدی مادرجون کیارش دعوت شده بودیم . دومین یلدای پسرم .تا رسیدیم زنمو اومد به استقبالت و بعدش هم همه مهمونهایی که اونجا بودند تا آخر شب باهات بازی کردند.قبل از رفتن با بابایی انار خوردین و ازت پرسیدم چی خوردی ؟ شما هم با اون زبون خوشگلت گفتی انا ، و تا شب هم هر کسی ازت می پرسید چی خوردی ؟ میگفتی انا. قبلا میگفتی an فقط اول هر چیزی رو میگی ولی هر روز که میگذره داری پیشرفت میکنی . دیشب تو راه رفتن یکی یکی اسم عموها و خاله ها رو گفتم و شما تکرار کردی ،فسید ، و ، حامِ ، میم ،شهیم،و ... که من و بابایی کلی دورت گشتیم .اونجا پسر عموی زنمو خوند و خاله فرناز هم سنتور زد بعد زمان استراحت اونها شما با قاشق رفتی سراغ سنتور که برا بقیه آهنگ بزنی .کلی هم به آهنگ ها احساس نشون دادی که همه از یه بچه اینقدی انتظار نداشتند .خلاصه شاهزاده کوچولوی من مثل همیشه می درخشیدی .دور سرت بگردم .به امید صد یلدا برای عشقم .عاشقتم .بوس

پسندها (2)

نظرات (0)